تـــنـــــــــــــــهـــایــــــــــــــــــــی
به وبلاگ مــــــــــن خوش آمدید

 

  من هم مثل شما ، مثل همه باور ندارم که دنیا ;کمتر از چند روز دیگه تموم میشه
  ولی یه نکته هست که خیلی جالب و خیلی وحشتناکه ....
  هیچ کس حاضر نشد کوچکترین تغییری تو رفتارش ایجاد کنه.....
  هیچ کس حاضر نشد 1 درصد احتمال بده ......
  همه هنوز به شکستن دل همدیگه ادامه میدیم و خودمون رو بی تقصیر میدونیم...
  همه هنوز یه عالمه حرف تو دلمون مونده....
  همه هنوز اونایی که دوستمون دارن رو تو انتظار محبتمون نگه داشتیم......
  هنوز تو خیلی از مواقع که میتونستیم به کسی کمک کنیم کوتاهی میکنیم...
  هیچ کس یه ذره از غرورش کوتاه نیومد........
  و.......
  نه تو این یک سال که این بحث داغ بود نه حتی تو این یک ماه و نه حتی تو این چند روز .....
  مهم نیست این قضیه واقعی باشه یا شایعه ولی مثل یه امتحان بزرگ عمل کرد که ما آدما هممون گند زدیم




تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:امتحان,21 دسامبر,
ارسال توسط رامین

 

هفت شهر عشق

 شهر اول : نگاه و دلربائی

 شهر دوم : دیدار و آشنایی

شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی

 شهر چهارم : بهانه و فکر جدایی

شهر پنجم : بیوفایی

 شهر ششم : دوری و بی اعتنایی

شهر هفتم : اشک و آه و تنهایی

::

::

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست … گربه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست … من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل … تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
::

::

اگر تنهاترین تنها شوم ، بازهم خدا هست
::
::

هرکه با ما دوست باشد سرور و سالار ماست … یاد او درمان ما و قلب او در قلب ماست ….
::
::

سلامتی پنگوئن که یه ذره قد داره ، اما بازم لاتی راه میره !
::
::

تو زندگیت باید به بعضی ها بگی: من چشم میزارم تو فقط برو گمشو !
::
::

نگاهت را به درگاه خدا کن … خدا را با وجود خود صدا کن … در آن حالت که دستانت بلند است … غنیمت دان و ما را هم دعا کن
::
::

بقیــــــــــــــــه تو ادامه



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:اس ام اس,اس ام اس تنهایی,اس ام اس جدید,sms,,
ارسال توسط رامین

 شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه              گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه

خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل              دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه

گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم               ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه

شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما              و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه

به گوشم می رسد از دور و نزدیک             نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه

پس از صرف طعام و چــــای و میوه             تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه

که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید            هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه

چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم    پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه

نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ-            “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه

عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو              و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟

به او با شور و شوق و خنده گفتم             عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!

نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد            از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه

به خود گفتم که”بانی” این تو بودی           که دست همســـــــرت دادی بهانه

خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید           کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه

ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم:            “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!

و آن شب در به روی مــن نشد باز             شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه

شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم              ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه

نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر              عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه

ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار-            بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:شب یلدا,شعر در مورد یلدا,شعر طنز,
ارسال توسط رامین

 

واقعـــــــــــــا تا این حـــــــد ؟ ؟ ؟

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:ریال,پول,پیشرفت ریال,
ارسال توسط رامین

شک ندارم که دیگه ۲۱ دسامبر پایان دنیاست
منم مثل خیلی از شما قبول نداشتم ! اما امروز یه صحنه ای دیدم باور نکردنی . . .
دختره راحت پارک دوبل کرد !
بندگان خدا برید توبه کنید ، نشونه از این بالاتر میخواید ! :|

.
.
.

اگه ۲۱ دسامبر دنیا تموم شه
تکلیف اینایی که بلیط کنسرت ۲۲ دسامبر گوگوشو گرفتن ، چیه ؟
نه واقعا تکلیف چیه ؟ مسئولین پاسخگو باشن لطفا !




ارسال توسط رامین



  یه سوالی داشم که میخوام ازتون بپرسم!

  فکر میکنین ، بهترین ، با ارزش ترین و پر طرفدار ترین عدد در اینترنت چیه؟؟؟؟؟

  .

  .

  .

  اگه گفتین...........

  .

  .

 .

 .

 .

 .

  .

  جواب : 18+

  این عدد عجیب و فوق العاده چنان افراد را به خودش جذب میکند که بادیدن آن حد اقل یک کلیک به آن خواهند زد!!!

  راز نهفته در این عدد چیست؟؟؟

  منتظر جوابتان هستم




تاریخ: پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:یه سوال,سوال,18+,,
ارسال توسط رامین

 

تو ناخدای عشقی ، من ساحلی غریبم / لنگر بزن مسافر ، من خاک هر رفیقم . . .

 

 

مثل ایرانسل خرابتم

مثل ۹۱۹ همراهتم

مثل ۹۱۲ رفیق با کلاستم !

 

 

 

خدا آنروز که دنیا را نهاده / به هرکس هرچه لایق بوده داده

به بلبل ناله مستانه داده / به طاووس جعبه شاهانه داده

به جغد هم در خرابه لانه داده / به شیر هم قدرت مردانه داده

به من هم نازنینی مثل تو داده

 

در را باز کن خبری دارم ، قلبم را بشکاف نامه ای دارم

نامه را باز کن ، دوستت دارم . . .

 

 

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود

و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم  . . .

 

 

خداوندا دوستان من ارمغانی از رحمت بیکران تواند

خرسندشان دار به تندرستی . . .

 

 

می خواستم بمانم ، رفتم ، می خواستم بروم ، ماندم

نه رفتن مهم بود و نه ماندن ، مهم من بودم که نبودم

بقیه در ادامه مطلـــــــــب



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:اس ام اس,sms جدید,اس ام اس جدید,اس ام اس آذرماه,,
ارسال توسط رامین

 


بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . 70 درصد بود
از گردن به پایین قطع نخاع بود .
دکترای حقوق داشت
حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن
لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمیکرد
یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم میلرزید
منم میلرزیدم
رفتم عقب
سرمو پایین انداختم
از خودم شرمنده بودم
دعوام کرد
گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی
فدای سرت
آه کشید...
من شکستم...!

 

ان شاالله که مدیونشون نباشیم

 




تاریخ: چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:شهدا,شهید,
ارسال توسط رامین
در باب مدیریت
 
 
 
مصاحبه شغلی
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز
تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌کنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی.
 
                بقیه در ادامه
 


ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 18 آذر 1391برچسب:در باب مدیریت,طنز,خنده,
ارسال توسط رامین

 

 

خواهشن یادمان نرود

 

معلوم نیست این درس عبرت چند واحده، لامصب تموم نمیشه
 

در یخچال رو باز کردم یه پشه در حالی که داشت فحش می‌داد ازش خارج شد

 

یارو شب خواب میبینه تو بازی کامپیوتری زنشو کشته، بیدار میشه میبینه زنش کنارش خوابیده میگه: خاک تو سرم یادم رفت save کنم

 

 

زندگی همیشه در جریانه ولی ما رو در جریان نمی ذاره

 

رمز موفقیت ام رو چند سال پیش عوض کردم الان هر کاری میکنم یادم نمیاد.

 

همیشه دوس داشتم یه دوس دختر چادری داشته باشم تا وقتی من میبینه یهو هوول بشه چادرو بکشه رو سرش بگه خاک به سرم اقامون اومد
حال معنوی عجیبی داره    خخخخخخخخخخخ

 

دیدین بعضیها عادتشونه رو چمن كه نشستن
همینجوری چمن هارو میكنن
لامصـــبا اینا یه غیر از کودک درون یه بُز درونم دارن

بقیه تو ادامه مطلب



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:خنده,اشک آور,خنده دار اشک آور,
ارسال توسط رامین

 

 

 

 

 

یکــــم بیشتــــر دقــــت کـــــــن




ارسال توسط رامین

 

لطفا تا آخـــــــرش بخون خیلی باحاله

 

خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
 

خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد

 

 ***********

 
خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...

 

 **************

 

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.
 

میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.

 

 ********

 

و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و  به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

 

انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،
به من بده.


و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند !!

و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد

و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!


و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!




تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:آفرینش انسان,انسان,زیاده خواهی انسان,
ارسال توسط رامین

هیچی صُبش جات خالی تو خیابون اَبکوه یک خیمه داشت لوبیا مِداد دوتا

 کاسه لوبیا با نون زدم تو رگ ! بعدش هموجور پیاده رَفتم فلکه دروازه قوچان

 دیدُم ایطرف درَن چایی مدَن اوطرف شیرکاکو ! اول رفتم شیرکاکو ره خوردُم

 جات خالی بعدشم امدم چایی بخوُرم دیدم رو شیرکاکو حال نِمده !

 مِزه شیرکاکو ره مُبره ! نِخوردُم ! امدُم برُم طِرف حَرَم دیدم یَک ماشین

 واستاد از صندوق عقبش شله زَرد دراورد زود دویدُم یا علی ! یَک شله زرد

گریفتم دوتا قاشق خوردُم دیدُم مِزه اب مِده خارسته اِنداختم تو جوب !

 نزدیک میدون شهدا که رسیدُم دیدُم یک یارو دره ساندویچ تخم
 مرغ مِده . رفتم یک ساندویچ گریفتم خوردُم به گلوم گیریفت .

 رفتم جلوتر یک لیوان چایی خوردُم تا رسیدُم حرم ! یَک سِلام مَشدی

 دادُم به  اقا گفتم نوکرتم رفتم تو حَرم!
تو حَرم یَکم سینه زدُم خیلی حال داد
یَک دختره رفته بود تو کوک

 سینه زدن ما ! مایَم شور حسینی گریفتِما بزن که مِزنی الان

 ای قفسه سینَم درد مُکنه بَدجور ! نوحه که تموم رَفت امدُم

شماره تلیفون بدُم بهش نمدنم کوجا رَفت !
هیچی
ظهرشَم جات خالی رفتُم تو کوچه زردی شله خوردُم

 دوتا کوکا هم روش  ! اقا سنگین رفتم امدُم رفتم تو

 مِسجد گلمکانیا دراز کشیدم تا عصر ! عصرشَم دیدُم باز یک بابایی

 دره عدسی نذری مِده دوتا کاسه خوردُم خارک.. توش سنگ

داشت ای دندونه جلوم شیکست ! شبشَم یک شمع از تو مِسجد

بلند کِردُم را افتادم شام غریبان ! یک دختره بود شمع دستش بود!

  یک جا که شلوغ رَفت اَزَم بغلش رد رَفتم یک . کیش کردم

 جیغ کشید باباش فهمید گریفتَن با براراش زَدنم نامردا ! عُمرا هی امدم

 تیزی ره در بیارُم واز گفتم روز عاشورا گنا دره کسی ره چاقو بزنی !

هیچی شبشم امدُم خانه هم دندونم شیکسته بود هم زیر چشمُم

 کبود رفته بود . هم اِسهال رفته بودم جات خالی

 




تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:لر,خاطرات یک لر,عاشورا در لرستان,
ارسال توسط رامین


  اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه

  گفت: پدر يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

  گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم

  گفت: من رفتني ام!

  گفتم: يعني چي؟

  گفت: دارم ميميرم

  گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟

  گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.

  گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده

  با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟

  فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش

  گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟

  گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم

  کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

  تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم

خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم

  اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت

  خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد

  با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

  آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی

  سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم

  بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم

  ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم

  گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم

  مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
 
   الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم

  حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول

  میکنه

  گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه

 خدا عزیزه

 
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر

 وقت داری؟


  گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!


  يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت 

  چيه؟

  گفت: بيمار نيستم!

  گفتم: پس چي؟

  گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن نه. پرسیدم

 خارج چي؟ و باز جواب دادند نه!

  خلاصه پدر ما رفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

  باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد....

 

دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب

 




تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:من رفتی ام,,
ارسال توسط رامین
 
 
 
 
 
 
 
 
 


ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:عکس های خنده دار,عکس,,
ارسال توسط رامین

 

سلام داداش

شمارتو دادم به خواهر یکی  از دوستام میخواد بهت زنگ بزنه ، طلاق گرفته

احتیاج به هم صحبت داره  ، لطف کن باهاش حرف بزن بذار باهات درد و دل کنه

من حسابی ازت تعریف کردم منو ضایع نکنی !!!

(ستاد ایجاد ذوق و روحیه کاذب در مردان !)

 

 

یک خانه و یک لیسانس آی تی دارم

هرجا که طلب کنید پارتی دارم

من را به غلامی بپذیرید شما

من تا دو سه سال هم گارانتی دارم!

 

بقیه ادامه مطلب



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 11 آذر 1391برچسب:خنده,طنز,اس ام اس,
ارسال توسط رامین
مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.
 
او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
 
 مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن» 
 
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.
 
بنابراین به او اجازه عبور میدهد.
 
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
 
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
 
یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟
 
 قاچاقچی میگوید : دوچرخه!
 
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند
 



تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:پرت بودن از ماجرا,قاچاقچی,
ارسال توسط رامین

 

سلام به همه

تو ادامه چند جمله در مورد پدر نوشتم...

من خودم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم

 

بخونین که ارزش خوندنش رو داره

 

 

 



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:پدر,پدر فرشته,,
ارسال توسط رامین

 

IPHONE 5 هم اومد... و تو نيومدي، خاك برسرت . ..

 

 

 

توهمه ی رابطه ها همیشه یکی خرتره...
 

به سلامتی اون خرتره!!

 

 

 

 

دروغ گـفـتـن

عـرضـــه مـیـخـــــــواد

مـا هـم کـه هـمـیـشـه

عـاشـق آدم هـای بـا عـرضـه مـیـشـیـم.....!
 
 
بقیه در ادامه


ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:خنده,طنز,جالب,جمله,
ارسال توسط رامین

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 393
بازدید هفته : 405
بازدید ماه : 475
بازدید کل : 130445
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما