تـــنـــــــــــــــهـــایــــــــــــــــــــی
به وبلاگ مــــــــــن خوش آمدید

 - مهرانا صالحیان,عسل پرهام,نیلو راد, ,مهســـــــــا  تـــو پــــو لـــــی,سهیل مدرس,باران راد,عسل معاون کلوب عطر یاران,سارینا ,نیلو افشار,مهرناز ,رونــیـــــــا دُخمـَـلِ شاهِ پَرِیُـون,زهرا موسوی, , ,مهلا ک,آرزو آمری,ساینا پ,آیدا خانوم,مونا خوشگله,




تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:1,2,
ارسال توسط رامین




تاریخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:حوری,حورالعین,
ارسال توسط رامین


 

تقديم به همه زنان گل ايراني
 
 
چرا مادرمان را عاشقانه بايد دوست داشته باشيم؟؟؟؟؟؟؟
 
چون ما را با درد بدنيامي‌آورد و بلافاصله با لبخند مي‌پذيرند
چون شيرشيشه را قبل از اينكه توي حلق ما بريزند ، پشت دستشان مي‌ريزند
چون وقتي توي اتاق پي پي مي‌کنيم زياد با ما بداخلاقي نمي‌کنند
و وقتي بعدها توي تشکمان جي جي مي‌کنيم آبروي ما را نمي‌برند
و وقتي بعدها به زندگي‌شان‌ ترکمون مي‌زنيم فقط مي‌گويند: خب جوونه ديگه، پش مياد!
چون وقتي تب مي‌کنيم، آن‌ها هم عرق مي‌ريزند
چون وقتي توي ميهماني خجالت مي‌کشيم و توي گوششان مي‌گوييم سيب مي خوام، با صداي بلند مي‌گويند منير خانوم بي زحمت يه سيب به اين بچه بدهيد و ما را عصباني مي‌کند
و وقتي پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک مي‌زند، با پدر دعوا مي‌کنند
چون وقتي در قابلمه غذا را برمي دارند، يک بخاري بلند مي شود که آدم دلش مي خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم
چون وسط سريال‌هاي ملودرام گريه مي‌کنند
چون بعد از گرفتن هديه روز مادر، تمام فکرو ذکرش اين است که مبادا فروشندگان بي انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهاي امتحان و کنکور پابه ‌پاي ما کم مي‌خوابد اما کسي نيست که برايش قهوه بياورد و ميوه پوست بکند
به خاطر اينکه موقع سربازي رفتن ما، گريه مي‌کند و نذر مي کند و پوتين‌هايمان را در هر مرخصي واکس مي‌زند
چون وقتي شب عروسي ما داماد ازش خداحافظي ميكند با چشماني پر از اشك سفارشمان را ميكند ما را به داماد ميسپارد
چون وقتي که موقع مريضيش يک ليوان آب به دستش مي دهيم يک طوري تشکر مي کند که واقعا باور مي‌کنيم شاخ قول شکانده‌ايم
چون موقع مطالعه عينک مي‌زند و پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش به چشمش است ميپرسد:اين عينك منو نديدين؟
چون هيچوقت يادشان نمي‌رود که از کدام غذا بدمان مي‌آيد و عاشق كدام غذاييم ،
حتي وقتي که روي تخت بيمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوريم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان اين است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد

و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم،
چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون وخودش رو گول ميزنه كه ‌بخشش از بزرگانه

 

چون مادرند

 




تاریخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:مادر,فرشته,
ارسال توسط رامین

وقتی انسانیت حیات دوباره می بخشد

 

مردم جهان از زمان مصر باستان تاکنون، با استفاده از پروتزها در تلاش بوده‌اند تا عملکرد افراد معلول را بهبود ببخشند. اما طی سال‌های اخیر، افزون بر انسان‌ها، رنج و ناتوانی‌های حاصل از معلولیت در حیوانات نیز مورد توجه قرار گرفته است. بر خلاف انسان‌ها، حیوانات نمی توانند شکایت و ناراحتی خود از دردی که می کشند را مطرح کنند. از این رو، مراکز بیشتری در جهان به منظور کمک به حیوانات مجروح و آسیب دیده و بازگرداندن آنها به زندگی عادی تاسیس شده‌اند.

این عقاب تاس توسط یک شکارچی غیر مجاز مورد هدف قرار گرفته و پس از گذشت سه سال، یک گروه از افراد داوطلب برای وی منقاری مصنوعی را طراحی کردند. علاوه بر حفظ زیبایی، این منقار نقشی کلیدی در ادامه زندگی بیوتی داشته است.

http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/10/24/138478_156.jpg

 

وقتی انسانیت حیات دوباره می بخشد +عکس
 
 
 
 
پای این لاک پشت توسط یک موش جویده شده بود، اما به واسطه استفاده از چرخ یک تراکتور اسباب بازی همچنان می تواند به زندگی خود ادامه دهد.

وقتی انسانیت حیات دوباره می بخشد +عکس

وقتی انسانیت حیات دوباره می بخشد +عکس

 

مابقــــــــــی ادامــــــه مطلـــــــــب



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:انسانیت,انسان و حیوان,
ارسال توسط رامین
عروسی رفتن دختر خانم ها

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه خاطرش اینه که: من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار «پرو» لباس داره…

ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!

بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد… حالا متناسب رنگ لباس، آرایش صورتش رو تعیین می کنه… اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش کم داره رو تهیه می کنه… حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه…

البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامش حفظ بکنه…

یه رژیمی هم برای پوست اش می گیره…! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!

ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی (اینا دستور غذا نیستا!) گرفته تا لیموترش

خوب، روز موعد فرا می رسه!

ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه (انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم… بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون… (البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره… که تا ساعت 11 در حمام تشریف دره!)

بعد از ناهار…!

لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعدازظهر…

توی آرایشگاه کلی نظرخواهی می کنه از اینو اون که چی کار بهترتره، هرچی هم ژورنال زیبایی هست رو می گرده آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!!

ساعت 3 می رسه خونه…

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره (که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

ساعت 8 عروسی شروع می شه… یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!

عروسی رفتن آقا پسرها

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه!!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه… خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعدازظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله.. عروسی دعوتیم…!

بعد از خبردارشدن انگار که برق گرفته باشتش…! می پره تو حموم…

توی حموم از هولش، صورتشم می بره…! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

صورتش رو اصلاح کرده، نکرده (نصف بیشتر موهارو تو صورتش جا می زاره!!) از حموم می یاد بیرون…

ساعت 6:30 بعد از ظهره… هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه،رسمی باشه یا اسپرت…!

تازه یادش می افته که پیرهنش رو که الان خیلی به اون شلوارش می یابد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!

کلی فحش و بده و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیراهنش که توی کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و چرا از علم غیبشون استفاده نکردن که بدونن شلوارش نیاز به دوختن داره…!

خلاصه… بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و برادر هم دستبرد می زنه!!)

ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیرتر از این به عروسی نمی رسه



تاریخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:عروسی رفتن آقا یا خانم,
ارسال توسط رامین

  انسان چیست ؟


 
شنبه: به دنیا می آید.

  یكشنبه: راه می رود.

  دوشنبه: عاشق می شود.

  سه شنبه: شكست می خورد.

 چهارشنبه: ازدواج می كند.

  پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.

  جمعه: می میرد.





تاریخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:انسان,از اول تا آخر,
ارسال توسط رامین

 
 
گوشه دو تا چشماتون رو بکشید , چیزی که میبینید اسم عشق شماست!!!!!
 

 

مـــــــــــــــــــــــادر




تاریخ: پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:مادر,
ارسال توسط رامین

 

   به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید :

1- چهره

2- والدین

3- زادگاه

  چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد...
.

 




تاریخ: سه شنبه 12 دی 1391برچسب:مسخره نکن,
ارسال توسط رامین


 

 

 شعر جدید یاس در مورد امتحانات:
 از چی بگم برات ؟
 انتظار داری چه چیزی از جیب من در آد ؟
 جز یه کاغذ سفید پاره ؟
 خب آره رفیق تقلب توشه ولی باخودکار سفید ! …
 تو هم مثل منی کم درد نداری ، درد اصلیت اینه که علاقه ای به درس نداری .
 من کسی نیستم با این امتحانا دردم بگیره ولی این نمره ها رو کی میخواد گردن بگیره

 

 هیچوقت حرفایی رو که مردم موقع عصبانیت بهت می زنن فراموش نکن
 چون حقیقته !!

 

 یه روز استادمون برگه های میان ترم تصحیح شده رو آورده بود تا به بچه هابده، بعد از توزیع اوراق به بچه ها، استاد  میگه : این کیه اسمشو بالا برگشننوشته؟! خیر سرش ۱۶ هم شده
 هیشکی جواب نمیده! ۲ دقه بعد میگه دست خطشم شبیه خودمه؟!!! اِ این که کلید سؤالاست که!!!!”
 استاد برگه ی کلید سؤالات رو هم تصحیح کرده بود به خودش ۱۶ داده بود!

 

 ترکه یخچال میخره ، زنش میگه : پس آنتنش کو ؟
 میگه : مگه کولره که آنتن داشته باشه ؟؟؟

 

شنیدین این دخترای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟
یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من!
ازدواج که قصد نمی خواد!! خواستگار و قیافه می خواد که تو نداری!

 

*استفراغ چیست؟ نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد و ضریب اشتباهی ندارد کلا؛ حتما شخص مورد نظر حامله است !!!!


*یکی از فک و فامیلا میگفت: فیلم عروسیمو برعکس که میبینم خیلی حال میده، زنم حلقشو در میاره میده بهم و میره خونه باباش!!!


*خلاصه مجالس خواستگاری ایرانی:
.
.
.

.

.
.
.
دخترتون آخرش چند؟




تاریخ: سه شنبه 12 دی 1391برچسب:اس,ام,اس,اس ام اس,sms جدید,اس ام اس جدید,
ارسال توسط رامین




تاریخ: سه شنبه 12 دی 1391برچسب:چگونه,میتوان,یک,زن,را,راضی,نگه,داشت,
ارسال توسط رامین




تاریخ: دو شنبه 11 دی 1391برچسب:بدون شرح,
ارسال توسط رامین




تاریخ: دو شنبه 11 دی 1391برچسب:پدران,بدبخت,امروزی,
ارسال توسط رامین

 دختر و پسرهای خزباز در پارک پردیسان +عکس




تاریخ: یک شنبه 10 دی 1391برچسب:خز پوش,,
ارسال توسط رامین




تاریخ: یک شنبه 10 دی 1391برچسب:دستگیری باند,فروش سوالات,پیام نور,
ارسال توسط رامین

 

 در این مطلب نقاشی های بسیار دیدنی هنرمند اهل فلورانس ایتالیا ماریو ماریوتی (۱۹۳۶-۱۹۹۷) را که بخاطر   نقاشی های شگفت انگیز بر روی دست معروف بود نشان میدهیم.

 

عکس هایی از نقاشی های هنرمندانه و زیبا روی دست

 

عکس هایی از نقاشی های هنرمندانه و زیبا روی دست
 
 
 
 
 
   ادامه مطلب رو هم دریاب


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 10 دی 1391برچسب:نقاشی روی دست,نقاشی,
ارسال توسط رامین
 
اصغر در سرزمین پشم و پیلی هـــــــــــــا داداش آلیسِ
 به قول شاعـــــــر :
 تو که با عشوه گری
 از همه دل میبری
 منو شیدا میکنی.... حالا برو گمشو

 

 

درگیر دوووشوار تــوام
 چوبِ منووووووو به من بــــده

 شهــردار اگه تنهـــام گذاشت
 اونـو به من نیــشـان بــــــده

اینم همون جوون سوار بر اسب سفید که خانوما منتظرش بودن
 خخخخخخخخخخخخ

 

ادامه مطلب هم هست



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:اسگول,عکس های با مزه,عکس خنده دار,
ارسال توسط رامین

 

 

در ادامه مطلب با چند سوال کوتاه میتوانید به شخصیت خود پی ببرید

    ابتدا به سوالات خواسته شده پاسخ دهید بعد جوابها رو ببینید

 

از دست ندین جوابش درسته



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:شخصیت شناسی,خود شناسی,
ارسال توسط رامین

 

               عکس لو رفته از کارگر نمونه 91

 

 

اسکل, آدمها,ضایع ,ترین ,عکس ها

                                  ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 5 دی 1391برچسب:عجایب,ایرانی,سوتی ایرانی,فقط در ایران,,
ارسال توسط رامین

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (33)

 

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (33)

 

                   برین ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 5 دی 1391برچسب:عجایب,ایرانی,سوتی ایرانی,فقط در ایران,
ارسال توسط رامین

گویا جدیدا در بین دختران آسیای شرقی شخصیت های کارتونی محبوبیت و جلوه خاصی پیدا کرده است ، به طوری که بعضی از این دخترها حاضر هستند هزینه های زیادی را خرج عمل جراحی کنند تا شبیه به شخصیت های کارتون بشوند.

ajib 4 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

ajib 1 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

ajib 7 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

 

 

ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 4 دی 1391برچسب:شباهت,شبیه به خود,
ارسال توسط رامین

 

 سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می

کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در
خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم 

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار

کشیدیم؟!!!؟

 

 




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:نجار,دو برادر,,
ارسال توسط رامین

امکانش هست که پاک کن شما بین اینا نباشه !؟
راستی شد یه بار پاک کنتونو تا آخرش مصرف کنید؟؟
من که یادم نمیاد یه پاک کن رو تموم کرده باشم !! )

 

 

 

از جمله تفریحات سالم دخترای دهه شصتی هم میشه به خاله بازی اشاره کرد !
2 3 نفری هرچی دیگ و قابلمه اسباب بازی داشتن جمع میکردن و گوشه حیاط پهن میکردن :دی
یعنی آنچنان حس مادرانه ایی به اینا دست میداد تا حدی که عروسک میذاشتن رو پاشونو واسش لالایی میخوندن :|
همیشه هم مرد خونه سر کار بود :دی
فقط نمیدونم چرا این بازی سرانجامی نداشت,اکثرا هم با دعوا و قهر کردن تموم میشد

 

 

 

یه مدتم از این دفتر خاطرات مد شده بود دخترا میخریدن

 

 

 

مابقی تو ادامه مطلب

 



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:دهه شصتی ها,تفریهات دهه شصتی ها,,
ارسال توسط رامین

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام!!!!





تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:مرد رمانتیک,رمانتیک بودن,
ارسال توسط رامین




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:عکس,رسوایی,جماعت,
ارسال توسط رامین

 

1 یا 2 ؟




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:باحال,عکس 1 یا 2,,
ارسال توسط رامین

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما